ریحانهریحانه، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

ریحانه و یگانه دخترای مامان

از پوشک گرفتن یگانه

یک کار خیلی مهمی که باید هر چه زودتر انجام میدادم از پوشک گرفتن یگانه بود.با توجه به تجربه ام  مربوط به از پوشک گرفتن ریحانه و کثیف کاریهایش کمی ترس داشتم و برای شروع تعلل  میکردم.خلاصه این کار خطیر رو آغاز کردم.البته از قبل از سفر به مشهد یک لگن جیش براش خریدیم و چند روزی باهاش بازی کرد و گاهی براش میگفتیم که برای چه کاریه.مینشست روش و تو خونه باهاش بازی میکرد.چند روزی هم توی حمام بردم و روش مینشست.چند روز قبل لگن رو بردم توی دستشویی و باهاش صحبت کردم.پوشکش رو باز کردم.چند باری خودش رو خیس کرد.دوباره پوشکش کردم.خلاصه بعد از یکی دو روز توی لگن جیش کرد.بلافاصله رفتم بیرون و براش جایزه خریدم و توضیح دادم جایزه برای چیه.با ریحانه ک...
31 شهريور 1393

آخرین روزهای تابستان

در آخرین روزهای تابستان بچه ها رو به سینما بردم.فیلم "شهر موشها".البته با کمی سختی ولی به خاطر دخترام به خصوص ریحانه بردمشون.یگانه هم با اینکه احتمال میدادم اذیت کنه ولی دلم نیومد نبرمش.آخه تیزر شهر موشها رو که میدید ذوق میکرد.خلاصه چون بابا جونشون خونه نبود که ما رو با ماشین برسونه مجبور بودیم که مسیر رو با تاکسی بریم.ما هم که بدجور تنبل شدیم و همه جا با ماشین و با کمکهای بابا حسن میریم  اولش تنبلی مون میومد ولی به عنوان آخرین تفریحات تابستون رفتیم سینما با دوست خوبم راضیه جون و دختر گلشون فاطمه جان .بچه ها خیلی تو سینما ورجه وورجه کردند.من که فقط مواظب یگانه بودم.چند تا آهنگ خشگل هم داشت که همه با هاشون دست زدیم وکلی کیف...
31 شهريور 1393

نقاشی های ریحانه

البته نقاشی ریحانه الآن خیلی بهتر از ایناست.اینها نمونه نقاشیهای بچگیهاش هست.کلا نقاشی رو دوست داره و خوب میکشه. ...
24 شهريور 1393

سفر به مشهد

سفر به  مشهد عالی بود.خیلی شلوغ بود.به سختی زیارت میکردیم اما با این حال واقعا خوش گذشت.یک بار یگانه نزدیک بود گم بشه که دسته گل آبجی خانمش بود.من و باباشون برای نماز جماعت تو جمعیت بودیم و یگانه رو به ریحانه سپردم با کلی سفارش و توصیه.اما از اونجایی که ریحانه هم به هر حال یک بچه هست و عاشق بازی از آبجیش غافل شده و یگانه هم که شیطون.تو اون فضای وسیع بدو بدو اینور و اونور از پله ها بالا رفته بود و نزدیک بوده که وارد صحن و حیاط بشه با اون جمعیت.خلاصه ریحانه با چشم گریون دست یگانه تو دستش به موقع دیدیمشون.قلب مامان بیچاره که داشت از سینه میومد بیرون.خدا رو شکر که به خیر گذشت. به یگانه میگفتیم یگانه به امام رضا سلام بده با زبون ش...
24 شهريور 1393

روزهای تابستان

الآن که این مطالب رو مینویسم بچه ها خوابند.فردا روز دختر هست و قراره که بچه ها رو به مناسبت  این روز ببریم شهر بازی.تابستان هم داره کم کم تموم میشه.ریحانه همچنان کلاس نقاشی میره و عاشق  کتاب خوندنه.حواسم به درس و مشقش هم هست که زیادی از فضای درس و مشق دور نشه.توی  تابستون چند تا سوره  کوتاه قرآن حفظ  کرد.همچنین گاهی دیکته و ریاضی  باهاش کار کردم.الآن هم  که  شهریور هست و نزدیک بازگشایی مدرسه ها هر روز کمی مشق مینویسه. دو تا دندون جلوش لق شد و افتاد.حسابی ریحانه بی دندون شده.میگه مامان زشت شدم.گفتم مامان جان این هم مرحله ای  از بزرگ شدنه شاید کمی ...
6 شهريور 1393

روز دختر

مادر بزرگ میگفت : پسر ، فقط داشتنش خوبه ولی هیچ فایده ای که نداره هیچ ، فقط دردسر و ضرره ! روز دختر رو نباید به دخترها تبریک گفت ، روز دختر رو باید به مادر ، به پدر و به برادر تبریک گفت . دختر یعنی برکت، دختر یعنی بهشت برای مادر ، دختر یعنی غمخوار برای برادر ، دختر یعنی پرستار قلب و جان پدر . مردی که امروز  هفت پسر داره و یک دختر ، همون مردیه که فردا یک دختر داره و یک داماد بهتر از هفت پسر ! پس زنده باد دختر . روز دختر مبارک ببین دختر چه نعمت بزرگیه که خدا  به پیغمبرش دختری عطا کرد و اونو غمخوار پیغمبرش قرار داده ، روز دختر مبارک دختر از کودکی مادر و پرستار عروسکهاشه ، در جوانی مادر و پرستار...
6 شهريور 1393
1